تعریف اشتراک معنوی وجود
قربان پور
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
این مسأله مربوط است به «مفهوم وجود» و جنبه¬ی ذهنی دارد و بی¬نیاز از اقامه¬ی دلیل و برهان است زیرا با وجدانیات ذهنی ارتباط دارد.
مسأله این است که آیا «وجود» مشترک لفظی است یا مشترک معنوی؟
بدون شک لفظ «وجود» بر اشیاء زیاد حمل می¬شود؛ انسان موجود است، درخت موجود است و هرگاه یک لفظ بر اشیاء متعددی صدق کند یکی از این دو حال است:
یا این است که آن لفظ، معانی متعدد دارد و در هر مورد یک معنی و یک مفهوم از او قصد می¬شود مانند لفظ (شیر) که در هر مورد یک معنی جداگانه دارد.
در اینجا اشتراک، لفظی است، و یا این است که آن لفظ بیش از یک معنی و مفهوم ندارد ولی آن معنی و مفهوم طوری است که عمومیت دارد و بر اشیاء متعدد صدق می¬کند مثل اینکه به زیر اشاره کنیم و می¬گوییم (انسان است) و به حسن اشاره کنیم و بگوییم (انسان است)
مراجعه به وجدانیات ذهنی شکی باقی نمی¬گذارد که لفظ (وجود) از نوع دوم است نه از نوع اول.
پیشینه این مسأله:
این مسأله مربوط به زمانهای گذشته یعنی، زمانی که فیلسوفان بزرگی از جمله ملاصدرا و غزالی و غیره بودند و در مورد آن به بحث و تحقیق می¬پرداختند.
هدف از این مسأله:
اشتراک معنوی و ؟؟؟؟؟ در وجود، یکی از مسائل مهم و اساسی است که از طریق آن می¬توان به راه حل بسیاری از مشکلات فلسفی و کلامی دست یافت.
دیگران در این زمینه چکارهایی کرده¬اند:
دیگران از جمله صدرالمتألمین اشتراک معنوی وجود را به اثبات رساند، او می¬گوید کسی که اشتراک معنوی وجود را انکار می¬کند بدون اینکه خود آگاه باشد به اثبات آن فتوا می¬دهد.
زیرا اگر وجود در هر یک از موجودات با موجودات موجود دیگر از هر جهت مغایرت داشته باشد، چیزی باقی نمی¬ماند که بتوان گفت این موجود با موجود دیگر در چیزی مشارکت ندارد.
نظر غزالی در اشتراک وجود:
اشتراک معنوی و تشکیک در وجود، یکی از مسائل مهم و اساسی است که از طریق آن می¬توان به راه حل بسیاری از مشکلات فلسفی و کلامی دست یافت. صدرالمتألهین به خوبی از این مسأله آگاه بوده و مشترک بودن وجود را در مورد مصادیق مختلف و ماهوی آن، نزدیک به بدیهیات شمرده است.
از اینجا می¬توان به این نتیجه رسید که اگر همه موجودات مختلف و گوناگون در یک مفهوم عام با یکدیگر مشترک نبودند، ناچار نسبت برخی از این موجودات با موجودات دیگر، از نوع نسبت میان موجود و معدوم محسوب می¬شد. در حالی که بداهت عقل حکایت از این دارد که نسبت میان موجود با موجود دیگر، غیراز نسبت میان موجود و معدوم است.
در اینجا ممکن است کسی مانند شخص غزالی یا هر دانشمند اشعری دیگری ادعا کند که نسبت میان یک موجود با موجودات دیگر، تنها در این خلاصه می¬شود که زیر عنوان یک اسم قرار گرفته و هیچ جهت جامعی بین آنها تحقق ندارد، یعنی آنچه صدرالمتألهین اشتراک معنوی وجود می¬خواند، چیزی جز اشتراک در لفظ نیست و در واقع بین موجودات هیچگونه جهت جامعی وجود ندارد.
درمقام پاسخ به این اشکال می¬توان گفت، هیچ مانعی وجود ندارد که گروهی از ارباب لغت کوشش کنند و حتی برای تعدادی از موجودات و تعدادی از امور معدوم، اسم مشترکی وضع کرده، سپس همه آنها را با همین نام بخوانند. ممکن است ارباب لغت کار دیگری را نیز بر این عمل خود بیفزایند و برای موجودات هیچگونه لفظ مشترکی وضع نکنند و آن را در این مورد به کار نبرند، ولی با این همه هر انسان عاقلی به آسانی درمی¬یابیم که بین یک موجود با موجود دیگر، نوعی سنخیت و مناسبت تحقق دارد که این سنخیت و مناسبت بین موجود و معدوم نیست.
اشتراک معنوی وجود از نظر ملاصدرا:
صدرالمتألهین معتقد است آنچه در باب اشتراک معنوی وجود در اینجا ذکر شد، گرچه برای اهل جدل قانع کننده نیست، برای شخص با انصاف از بسیاری براهین دیگر بهتر است. در عین حال این فیلسوف بزرگ برای اثبات اشتراک معنوی وجود، به نکته¬ای اشاره می¬کند که دارای اهمیت بسیار است. او می¬گوید: کسی که اشتراک معنوی وجود را انکار می¬کند، بدون اینکه خود آگاه باشد به اثبات اشتراک معنوی وجود فتوا می¬دهد. زیرا اگر وجود در هر یک از موجودات با وجود در موجود دیگر از هر جهت مغایرت داشته باشد، چیزی باقی نمی¬ماند که بتوان گفت این موجود با موجود دیگر در چیزی مشارکت ندارد.
صدرالمتألهین از طریق تحقق رابطه در قضایا و احکام نیز برای اثبات اشتراک معنوی وجود استفاده کرده است. او معتقد است در قضایا از جهت محمول و موضوع، اختلافات فراوان به چشم می¬خورد، ولی در میان همه انواع اختلاف، وجود نوعی رابطه بین موضوع و محمول، آن هم به نحو واحد و یکنواخت، امری انکارپذیر است. درنظر این فیلسوف بزرگ رابطه میان موضوع و محمول نحوه¬ای از هستی به شمار می¬آید. باید توجه داشت که برخی از دلایل صدرالمتهألهین می¬تواند از سوی طرفداران اشتراک لفظی وجود مورد انتقاد و اشکال قرار گیرد. زیرا در نظر این گروه رابطه بین موضوع و محمول به مباحث منطقی مربوط می¬شود و نمی¬توان آن را مسأله¬ای فلسفی به شمار آورد.
اشتراک وجود و اسماء و صفات حق:
این فیلسوف بزرگ اشتراک لفظی را در باب وجود مردود می¬شمارد. این مسأله نیز مسلم است که اگر کسی اشتراک لفظی را در باب وجود انکار کند، نمی¬تواند نظریه غزالی را در باب اسماء و صفات حق تبارک و تعالی بپذیرد. زیرا طبق نظر غزالی اطلاق کلمه عالِم مثلا درباره انسان معنایی را افاده می¬کند که با آنچه از اطلاق این کلمه در مورد حق مستفاد می¬شود کاملا مغایر است. نظر صدرالمتألهین در این مورد درست برخلاف نظر غزالی است. وی معتقد است که عنوان عالم در مورد انسان و در مورد حق تبارک و تعالی به یک معنا اطلاق می¬شود؛ تنها تفاوتی که در میان این دو مورد وجود دارد، تفاوت به شدت و ضعف است که معنی تشکیک در مراتب را آشکار می¬سازد.
او معتقد است هر یک از صفات حق تبارک و تعالی همه کمالات خود را به طور وجوب و بالفعل دارا بوده و چیزی از آن در مکمن قوه و بقعه امکان باقی نمانده است؛ زیرا در مورد حق و صفات حق جز فعلیت چیز دیگری تحقق ندارد. یعنی همانگونه که هستی حق حقیقت هستی است و هیچگونه شایبه نیستی و امکان در آن راه ندارد، هر یک از صفات کمالیه او نیز عین ذات اوست و از هرگونه نقص و عیب منزّه و مبّراست. به این ترتیب وجود صرف حق تبارک و تعالی هم همه وجود است و هم همه آن وجود است. علم حق تعالی نیز ضمن اینکه همه علوم است، همه آن نیز علم است. قدرت حق نیز هم همه قدرتهاست و هم همه آن قدرت است. این سخن در مورد همه صفات کمالیه صادق است و هر چیزی که چنین باشد، هرگونه تعدّد و دوگانگی در آن ممتنع خواهد بود. زیرا فرض تعدّد در این گونه امور بدین معناست که یک صفت کمالی فاقد خود باشد و حقیقت خویش را دارا نباشد. نتیجه¬ای که از این سخن به دست می¬آید این است که گفته شود علم حق تبارک و تعالی در عین وحدت و یگانگی، علم به همه چیز است و هیچ امری اعمّ از کلّی و جزیی از حیطه آن بیرون نیست.
صدرالمتألهین نه تنها در قول به اشتراک معنوی وجود با اشاعره به شدّت مخالفت کرده، بلکه در عینیّت صفات حق با ذات او نیز با این گروه به مخالفت برخاسته است.
دو برهان براشتراک معنوی
الف. وجود، صلاحیت دارد که منقسم شود به اقسامی و تنها مشترک معنوی صلاحیت انقسام را دارد.
توضیح اینکه: معنی انقسام عقلی (در مقابل انقسام خارجی و عینی) این است که یک مفهوم عام به اضافه یک قید، قسم خاص می¬شود و به اضافه قید دیگر، قسم دیگر. مثلا می¬گوییم: حیوان یا ناطق است یا غیر ناطق. حیوان بعلاوه «ناطق» یک نوع از حیوان است و بعلاوه «غیرناطق» انواع دیگر است. اگر اشتراک فقط در لفظ باشد و هیچ گونه معنی و مفهوم مشترکی در کار نباشد، انقسام که از ضمیمه شدن قیود به معنی مشترک تحقق می¬یابد تحقق نمی¬یافت. از طرفی می¬بینیم وجود منقسم می¬شود به وجود بالفعل و وجود بالقوه، وجود خارجی و وجود ذهنی، وجود قدیم و وجود حادث، وجود واجب و وجود ممکن؛ پس معلوم می¬شود مشترک معنوی است.
ب. دلیل دیگر این است که بدون شک وجود و عدم نقیض یکدیگرند. در فارسی «نیستی» نقیض «هستی» است. فرضاً لفظ «وجود» را مشترک بدانیم، در لفظ «عدم» نمی¬توانیم احتمال بدهیم که اشتراک فقط در لفظ است، زیرا آنوقت مجبوریم قائل شویم لفظ «عدم» از یک سلسله معانی متعدد حکایت می¬کند که همه در مقابل وجود و نقیض وجودند، و حال آنکه اَعدام- چنانچه بعدا خواهیم گفت- تمایز واقعی از یکدیگر ندارند. پس عدم که نقیض وجود است مشترک معنوی است، یعنی یک لفظ است که از یک مفهوم عام حکایت می¬کند. از طرف دیگر می¬دانیم که نقیض واحد، واحد است، یعنی یک چیز نمی¬تواند دو نقیض داشته باشد، زیرا اگر فرض کنیم فقط یکی از دو نقیض آن تحقق یابد و دیگری تحقق نیابد در این صورت اگر خود آن طرف تحقق داشته باشد مستلزم اجتماع نقیضین است و ارتفاع نقیضین نیز محال است. پس وحدت «مفهوم عدم» که نقیض «مفهوم وجود» است دلیل وحدت مفهوم وجود و عدم تعدد آن است، پس «وجود» مشترک معنوی است.
دلیل سوم بر اشتراک معنوی وجود این است که اگر فرضاً به وجود موجودی معتقد شویم و آن را قسم خاصی از وجود بدانیم، سپس اعتقاد ما به اینکه آن قسم خاص است منتفی شود یا مورد تردید واقع شود، اعتقاد به اصل وجود آن شیء آسیب نمی¬بیند. مثلا اگر حیوانی را از دور ببینیم و معتقد شویم که آن حیوان فیل است، پس هم معتقدیم که آن شیء حیوان است و هم معتقدیم که از نوع فیل است، سپس به حیوان نزدیک می¬شویم و می¬بینیم اسب است، پس اعتقاد ما به فیل بودن آن شیء منتفی می¬شود اما اعتقاد ما به حیوان بودن آن آسیب نمی¬بیند. این بدان جهت است که «حیوان» مشترک معنوی است نه مشترک لفظی؛ در مشترک لفظی چنین چیزی امکان پذیر نیست.
بحث از اشتراک معنوی وجود نیز از آن جهت در فلسفه مطرح می¬گردد که دو مسأله مهم فلسفی برآن متوقف می¬باشد: یکی اصالت وجود و دیگری مشکک بودن وجود.
راه اثبات اینکه یک لفظ مشترک معنوی یا مشترک لفظی است و اینکه یک معنا یا چند معنا دارد، ملاحظه موارد گوناگون استعمال آن لفظ است و اینکه در هر موردی چه معنایی از آن به ذهن می¬آید.
مشترک معنوی بودنِ «وجود» یک امر بدیهی و بی¬نیاز از دلیل و برهان است، و این سخن صدرالمتألهین- قدّس سرّه- که «اشتراک معنوی وجود در میان ماهیات، مطلبی است روشن و نزدیک به اوّلیات»
بررسی نظریه اشتراک لفظی وجود میان ماهیات گوناگون
برخی از متکلمان [که در رأس آنها ابوالحسن اشعری و ابوالحسین بصری قرار دارد] روشن می¬شود. ایشان گفته¬اند: «وجود مشترک لفظی است و بر هر ماهیتی که حمل شود به معنای همان می¬باشد».
[حضرت علامه دو دلیل برای ابطال این نظریه بیان می¬کنند:]
و یردّه لزوم سقوط الفائدة فی الهلیّات البسیطة مطلقاً، کقولنا: الواجب موجود، والممکن موجود، والجوهر موجود، والعرض موجود.
علی أنّ من الجائز آن یتردّد بین وجود الشیء وعدمه مع العلم بماهیّته و معناه، کقولنا: هل الاتّفاق موجود أولا؟
وکذا التردّد فی ماهیّة الشیء مع الجزم بوجوده، کقولنا: هل النفس الأنسانیّة
لازمه سخن ایشان آن است که قضایای هلّیه بسیطه [یعنی قضایائی که محمول آنها موجود و یا مرادفهای آن است] بطور کلی بی¬فائده باشند؛ مانند قضیه: واجب موجود است؛ ممکن موجود است؛ جوهر موجود است؛ عرض موجود است؛ [زیرا طبق نظر ایشان در هر یک از این قضایا معنا و مفاد محمول همان معنا و مفاد موضوع است، و در نتیجه مضمون قضیه حمل شیء بر خودش می¬باشد، گویا که گفته¬ایم: واجب، واجب است و ممکن، است وجوهر، جوهر است. و پرواضح است که اینگونه از قضایا مطلب جدید را افاده نمی¬کنند در حالی که قضایای هلیه بسیطه بالضرورة مطلب جدید را بیان می¬کند.]
ممکن است انسان در وجود یک شیء و عدم آن مردد باشد با آنکه از ماهیت و معنای آن کاملا آگاه است.
و نیز ممکن است آدمی ماهیت یک شیء را نداند و در آن مردد باشد، اما درعین حال یقین به وجودش داشته باشد.
و این خود نشان می¬دهد که وجود شیء، غیر از ماهیت آن است؛ چرا که آنچه مجهول و نامعلوم است، غیر از آن چیزی است که معلوم می¬باشد، و لذا حضرت علامه (ره) می¬فرمایند: [تردید در یکی از دو چیز مانند وجود و ماهیت] همراه با جزم و یقین به دیگری نشان دهنده مغایرت آن دو می¬باشد.
بررسی نظریه اشتراک لفظی وجود میان واجب و ممکن
برخی دیگر گفته¬اند: «مفهوم وجود مشترک لفظی میان واجب و ممکن است.» [به عقیده این گروه لفظ وجود دو معنا دارد: یکی همان معنای معروفی که همگان با آن آشنا هستند، و در زبان فارسی از آن به «هستی» تعبیر می¬شود و نقیضش عدم و نیستی است. و وجود هر گاه درباره ممکنات بکار رود به همین معنا می¬باشد. و معنای دوم معنائی است که هنگام اطلاق آن بر واجب تعالی مورد نظر است.
دلیل بطلان این نظریه آن است که ما وقتی می¬گوئیم «واجب تعالی موجود است» یا معنائی برای لفظ موجود در نظر می¬گیریم و مفهوم خاصی را از آن قصد می¬کنیم و آن را برواجب حمل می¬کنیم، و یا اینکه هیچ معنا و مفهومی از لفظ «موجود» در قضیه فوق قصد نمی¬کنیم.
اگر بگوئید: هیچ معنا و مفهومی از آن قصد نمی¬کنیم، [و به عبارتی قضیه «واجب تعالی موجود است» یک قضیه بی¬معنا است]، لازمه¬اش تعطیل عقل از شناخت خدای تبارک و تعالی است.
و اگر بگوئید که معنائی از آن قصد می¬کنیم [و قضیه «واجب تعالی موجود است» یک قضیه معنادار است] دو حالت فرض می¬شود: یکی اینکه آن معنا، همان معنا و مفهومی باشد که هنگام حمل «موجود» بر ممکنات از آن فهمیده می¬شود، و دوم اینکه نقیض آن باشد.
اگر صورت دوم را اختیار کنید [و بگوئید مفهوم وجود واجب غیر از مفهوم وجودی است که برممکنات حمل می¬شود] لازمه¬اش آن است که وقتی وجود را برای واجب تعالی اثبات می¬کنیم [و می¬گوئیم: «واجب تعالی موجود است»] در واقع وجود را از او سلب کرده و حکم به عدم و نیستی او کرده باشیم، و خدای سبحان برتر از این اوهام است.
و اگر صورت اول را اختیار کنید [و بگوئید که مفهوم وجود واجب همان مفهوم وجودی است که بر ممکنات حمل می¬شود] مطلوب ما که اشتراک معنوی وجود است ثابت می¬شود.
نتیجه گیری
از موقعی که من در مورد اشتراک معنوی وجود کردم به این نتیجه رسیدم که اشتراک معنوی وجود یکی از مسائل مهم فلسفه چه در گذشته و چه حال برده و فیلسوفان بزرگی از جمله ملاصدرا وغزالی و دیگران نظریاتی خوب و سفید در این زمینه داده¬اند. که گروهی طرفدار اشتراک لفظی وجود بردند وگروهی دیگر از فیلسوفان طرفدار اشتراک معنوی وجود، که از جمله غزالی و اشاعره طرفدار اشتراک لفظی وجود و ملاصدرا طرفدار اشتراک معنوی وجود.
و خودم شخصاً طرفدار نظریه¬ی اشتراک معنوی وجود هستم، چون معتقد با اینکه اشتراک معنوی وجود جزء بدیهیات است و بی¬نیاز از دلیل و برهان، زیرا عقل آدمی به آسانی درمی¬یابد که بین یک موجود وهرگونه موجود دیگر نوعی مناسب و سنفیت وجود دارد که این مناسبت و نسبیت بین موجود و معلوم نیست.
در حالی کسانی مانند غزالی یا هر دانشمند اشعری دیگر نسبت میان موجود با موجودات دیگربه این خاطر است که زیر عنوان یک اسم قرار گرفته و هیچ جهت جامعی بین آنها محقق ندارد، معتقد به اشتراک لفظی وجود شدند و همچنین مسأله¬ی دیگری که من را معتقد اشتراک معنوی وجود کرده و باعث شده که نظریه¬ی ملاصدرا را قبول کنم اینکه ملاصدرا معتقد است که در قضایا از جهت موضوع و معمول، امری انکار ناپذیر است از نظر این فیلسوف بزرگ رابطه میان موضوع و معمول نحوه¬ای از هستی به شمار می¬آید.
ولی این نظریه از سوی طرفداران اشتراک لفظی وجود مورد انتقاد و اشکال قرار گرفته، در نظر این گروه رابطه بین موضوع و معمول به مباحث منطقی مربوط می¬شود و نمی¬توان آن را مسأله فلسفی به شمار آورد و اینکه معتقدان به اشتراک معنوی وجود نظریه¬ی غزالی درباب اسماأ وصفات حق تبارک و تعالی را نمی¬پذیرند.
زیرا طبق نظر غزالی اطلاق کلمه¬ی علم در مورد انسان معنایی را اخاده می¬کند با آنچه از اطلاق این کلمه در مورد حق مستفاد می¬شود کاملاً مغایر است. ولی نظر ملاصدرا برخلاف این نظریه است وی معتقد است که تنها تفاوتی که در میان این دو مورد وجود دارد تفاوت به شدت و ضعف است که معنی تشکیک در هر ابتدا آشکار می¬سازد.
و من هم به عنوان یک شخص کوچک نظریه¬ی ملاصدرا را قبول دارم چون صفات حقیقه در زمره مکانی کمالیه عامّه قرار دارد و عارض موجودها و موجود می¬شود و موجود برای اینکه معروض معانی کمایه عامّه و حقایق کنیه واقع شود به ماده معین و استعداد خاص یا تجسّم و تغییر نیازمند نیست به این جهت می¬توان گفت این گونه صفات به هیچ وجه عارض ماهیت نیستند و با وجود ما وقت دارند.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |